آيداآيدا، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 19 روز سن داره

آیدا

داستانهای دخترک بعد از چندین سال

آیدای من عشق مادر  کجا را تماشا میکنی گل دخترم؟ زیبایی دنیا را من اما تو را تماشا میکنم که زیباترین نقاشیِ خدایی ❤️ با اصرار تو دوباره تو نی نی وبلاگ شروع به نوشتن کردم 🤩خیلی از اون سالهایی که اینجا مینوشتم گذشته و ما دوتا باهم بزرگ شدیم 😍 وقتی به گذر این سالها نگاه میکنم میبینم جان جانم شدی  😊 تو اینقدر در این سالها بزرگ و خانم شدی که من به خودم میبالم به داشتنت و اینکه مرهم همه زخم ها و دردهایم شده ای همه دلتنگی ها و خستگی های دنیایم را در نگاه زیبای تو گم میکنم دخترک قشنگ من  امسال به کلاس چهارم میروی و کمی درسهایت 📚سنگین شده با این حال همیشه سعی داری بهتر در بخوانی و من بازم به همچین دخت...
24 ارديبهشت 1399

فرشته شش ساله من

داشتن دختر  بهانه ای است برای زندگی و نفس کشیدن  امروز دخترکم شش سال تمام شد و من نیز با او بزرگ شدم و به شش سالگی رسیدم امروز دیگر میشود با ایدای شش ساله ام  درد و دل کنم  اخه دخترم حرفهای ادم ها را                       می  فهد و حرفهایش را دیگر خوب بیان میکند میشود بهش کارهای سبک خانه را سپرد مثل گرد گیری وسایل خونه، مثل تزیین کیک و شیرینی که باهم پختیم .حالا آیدا تنهایی حمام میکند و خیلی از کارهایش را انجام میدهد و کم کم از دنیای بچگی فاصله میگیرد. چند روز پیش که صبح از خواب بیدار شدم آیدای گلم اذیت میکرد نرو سرکار ،پیشم بمون و ... ...
28 تير 1395

اولین پست سال 1395

مادر شدن حس عجیبیه، انگار از روی که گفتن مادر شدی جادو شدم وقتی یه نقطه تپنده کوچولو رو نشونم دادن و گفتن اینم از بچه شما ، دستم رو روی شکمم گذاشتم و با تمام وجودم حست کردم و با خودم گفتم از الان باید قوی باشم باید با جان و دل محافظت کنم از موجود کوچولوی زیر پوستم که یه دفعه با حضور قشنگش مادرم کرد هر روز که گذشت و تو بزرگتر میشدی احاساساتم , عشقم هم قویتر شد به تویی که نمیدانستم چه شکلی خواهی شد ،چشای قشنکت ،گوشهایت ،دهانت و.... از همان روزها بود که نگرانت شدم چرا تکون نمیخوری،چرا لگد نمیزنی،و.... دیگر از همان روزها بود که همه چیز به یکباره عوض شد حسم،نگاهم،صبرم همه چیز به یکباره خودشو بهم نشون داد مادر که شدم مهربانترشدم،دل نازکتر شد...
11 فروردين 1395

تصاویر

دختری دارم شبیه آفتاب با چشمهایی که همه دنیا را زیبا می بیند عاشقانه زندگی می کند... تنفر برایش بی معنا است ... مهربانی را یادش می دهم ... اعتماد را هم ... یادش می دهم همه دنیا را با مادرش قسمت کند، حتی خطاهایش را آن وقت هیچ وقت تنها نمی ماند نمی گویم دخترم بترس از مردها می گویم بترس از گرگها مردها که گرگ نیستند... پدرت فرشته ای است که روزی نگذاشت تنها بمانم ... دختری دارم شبیه به خودم اما بسیار قوی تر بسیار بخشنده تر بسیار مهربان تر   ایدا در حال خوردن سیب زمینی کبابی...
13 آبان 1394

آیدای 5 ساله ما

دنيا براي من يعني تو يعني همين ساده حرف زدنهايم براي تو يعني همين نوشتن هاي گاهي با بغض وگاهي با اشتياقم به خاطر چشمان تو يعني همين خواب وبيداريهاي پر از رايحه ي تو دنياي من كوچك شده در قلبم در نبض جانم در نفسهايم روزهاست همسايه ي خوشبختي ام كرده اي روزهاست ساكن بهشت نگاه تو شده ام از اين بيشتر؟ از اين بزرگتر چه بايد از دنيا بخواهم؟ وقتي تو در من نشسته اي وقتي با قلبم يكي شده اي همين براي ادامه ي نفسهايم ،قشنگ ترين بهانه است   مدتها می گذره از روزی که اومدم و اینجا پست گذاشتم روزهای پر فراز و نشیبی که اومد و ما ه...
4 مهر 1394

فرشته زمینی ما 4ساله شد

میشــــه اسـم پاکتو رو دل خـــــدا نوشت  میشه با تو پر کشید تــــوی راه سرنوشت میشـــه با عطـر تنت تا خــــود خـدا رسید میشــه چشــم نازتو رو تن گلهــــا کـشید روز 28 تیر ماه ، نفس من ، عشق من ، امید حیات من چهارمین سال تولدش رو پشت سر گذاشت. دخترم یکسال هم بزرگتر شده و حالا با اینکه نسبت به سال پیش شیطون تر و شلوغتر شده خیلی از مسائل رو درک میکنه ،نازتر و عاقل تر شده و در جمع خیلی اروم و خوش برخورد .  خدایا ازت ممنونم به خاطر بودنش ، به خاطر سلامتیش ،به خاطر قشنگ ترین حس دنیا که به من دادی . (حس عاشقی ، حس بودن ،حس زندگی و حس ناب مادر شدن) امسال جشن تولد آیدای نازم رو چند...
27 مرداد 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آیدا می باشد