آيداآيدا، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 12 روز سن داره

آیدا

هیجدهمین ماه آفرینش

سلام پرنسس مامان امروز دختر گلم وارد هیجده ماهگی شدی یعنی یک سال و نیم از زندگیت گذشت هر روز شیرین تر و قشنگ تر از روز قبل میشی و زندگی ما رو هر لحظه شاد و شادتر میکنی فردا هم قراره ببریمت برای واکسن ١٨ ماهگی و این کابوس هم تموم بشه این گلها هم برای ماهگردت عزیزم و بالاخره کابوس واکسن ۱۸ ماهگی رسید خدا رو صدهزار مرتبه شکر همه چیز بخیر گذشت البته یکم سخت بود  روز اول بعد از ظهر نتونستی راه بری ولی دخترم  اونقدر شجاعه که همه چی رو پشت سر گذاشت و دیروز هم یه کوچولو پاتو میکشیدی ولی همه چی تموم شد و با موفقیت این مرحله از زنگی گلم هم پشت سر گذاشتیم   قد : ۸۲ سانتی متر وزن : ۱0 کیلوگرم دورسر: ۴7 سا...
1 بهمن 1390

سالگرد عقد بابایی و مامانی

سلام خوشگلم صبح سرد زمستونیت بخیر امروز سالگرد ازدواج من و بابا هست ولی 7 سال پیش(19 دیماه 83) این روز خیلی سردتر بود و یخبندان که ما باهم عقد کردیم 7 سال است که با بابایی داریم زندگی میکینم به سر و کله هم زدیم ،آشتی کردیم و...... اما از وقتی خدای مهربون تو رو به ما داد زندگیمون  خیلی خیلی خوب شده عاشقانه تر شده اخه بابایی عاشق بچه هاست دیگه هیچ کس نمیتونه با حرفهای غیر مربوط و بی ربطش خونمون و بلرزونه و ما سه تایی با خیال راحت میشینیم دور هم و با هم خوش میگذرونیم عزیز من زندگی خیلی خیلی سخته مخصوصا وقتی زندگی مشترکی رو با یه جنس دیگه شروع کنی سخت است ولی من سعی کردم بابایی رو درک کنم هر چه در توان داشتم برای حفظ زندگیمون ا...
20 دی 1390

سه هفته تاخیر

سلام عروسکم سلام عشق من خیلی وقته که به وبلاگت سر نزدم خودت میدونی اخه کمی کسالت داشتم (ولی همانقدر که به فکر خودتم به فکر وبلاگت هم هستم ) ولی خدا رو شکر با مهربونی های تو با بوسه گاه و بیگاهت خیلی زود خوب شدم قربون اون قلب مهربونت برم تا میگفتم مامانی اوخ شده زودی میپریدی بغلم و بوسم میکردی شب هم وقتی برای خوردن شیر بیدار میشدی زودی بوسم مییکردی و نازم میکردی فدات بشم تو خواب هم فکرت پیش من بود این بود که من زود خوب شدم اخه باید به خاطر تو قوی باشم همیشه دوست دارم یه مادر خوب باشم و از خدا میخوام این توانایی رو به من بده که بتونم مادر خوبی برات باشم امروز که بعد از سه هفته سر کار اومدم صبح کلی گریه کردی برای منم جد...
18 دی 1390

ادامه سرما خورگی گلم

سلام عشق مامانی نمیدونی این چند روز چی کشیدم عزیزم  وقتی یکشنبه از سر کار رفتم خونه مامان جون کنم آیدا به شدت حالش بده و اسهال و استفراغ داره بردمت دکتر گفت باید تو خونه بهش برسی 5 روز این ادامه داره نمیدونی چقدر گریه کردم یک ساعت تمام برات گریه کردم اخه گناه داری دلم نمی اومد تو رو تو این حال ببینم شب هم که خیلی بد شدی به خاله لیلا زنگ زدم گفت بیا ببریم بیمارستان صبح که رفیم بیمارستان خانم دکتر گفت که آب بدنش تموم شده و باید سرم وصل کنی بازم من شروع کردم به گریه کردن وقتی خاله لیلا تو رو  از من گرفت و گفت بیرون اتاق باشم تا  بتونن بهت سرم وصل کنن تو خیلی گریه کردی و نگاهت پر بود از تنهایی و ترس حاضر بودم نصف عمرم رو ...
21 آذر 1390

سرماخوردگی عروسکم

سلام زندگی مامانی صبحت بخیر عزیزم گل مامانی بازم سرماخورده هم سرماخورده هم یه مریضی دیگه که عمو دکتر گفت ویروسی دیروز که میخواستم بیام سر کار هر چی خورده بودی یهو بالا آوردی خلی دلم برات میسوزه اخه گناه داری دیروز داشتم وقتی تو خواب نگات میکردم میگفتم خدایا هرچی مریضی آیداس، من بگیرم هر چی شکمش درد میکنه ،شکم من درد کنه مگه نمیشه من مامانشم نمیتونم ببینم عشق من داره اینطوری گریه میکنه اخه دلم براش کباب میشه دکتر هم گفته نبریمت بیرون باید چند روز خوب استراحت کنی اخه من چطوری تو رو نبرم بیرون وقتی صدای  عزاداری میشنوی زودی میگی دست دست همون دسته خودت هم سینه میزنی میگی زودی بیریم بیرون تا تو دسته  ببینی(خد...
21 آذر 1390

دلتنگی برای دخترم

به نامت آغاز می کنم که به من اجازه دادی شانزدهمین  ماهگرد دخترم را شاهد باشم دختر نازم  خودت میدونی به خاطر یه کاری چند روز مجبور شدم تو رو پیش مامان جون بذارم و با بابایی برم تهران ،در راه هر چند ساعت بهت زنگ میزدم و باهم صحبت میکردیم ولی همین که رسیدم تهران انگاری تو هم فهمیدی بایدچند روز تنهایی بمونی آخه  سه روز بعدی دیگه باهام قهر بودی و وقتی گوشی رو میگرفتی و صدای من رو میشنیدی پرتش میکردی و فرار میکردی و اون وقت نمیدونی چقدر من ناراحت میشدم و دوست داشتم زودی پیش تو بیام بخدا اگه دو تا بال داشتم زودی پر میکشیدم   روز اول به خودم می بالیدم که برای صحبت کردن با من دست و پا میزنی دلم میخواست بهت بگم اخه د...
9 آذر 1390

خرید تاب و اسباب بازی برای آیدای گلم

  به نام آنکس که زیبایی رو به تو هدیه کرد سلام ملوسم  صبحت بخیر امروز هم هوا مثل روزای قبل گرفته هست مواظب خودت باش عسلم دیروز با بابایی رفتیم برات خرید کردم یه تاب خوشگل ،یه تشت بادی که میخوام برات پر از توپ کنم تو باهاشون بازی کنی و یه دلفین که رو سرش توپ داره و با آهنگ میرقصه خیلی مبرکت باشه و تو کلی هم ذوق زده شده بودی تا ساعت 11 شب باهم تاب تاب عباسی بازی کردیم دست بابایی درد نکنه کاش یه تاب بزرگ هم بود برای خودم میخریدم اخه با ذوق کردنهای تو منم ذوق زده بودن ولم میخواست (اب عبوسی)کنم  به قول تو . و به قول مامانی یه خندیدن تو کافی بود خرجش می ارزید به یه خندیدن تو از اینکه تو رو دارم خدا رو بی نهایت شاکرم هر...
14 آبان 1390

دختر گلم

سلام مونس شبها و روزام سلام مونس تنهایی هام صبح سرد پاییزیت بخیر خوبی گلم دیروز تو کامپیوتر داشتیم دو تایی باهم عکسا و فیلمهات رو میدیدم هر عکسی که برات گذاشتم و یا هر فیلمی که از خودت دیدی عکس العمل نشون دادای به فیلمهای دوران دو ماهگی و سه ماهگیت که نگاه میکردیم میگفیته به به  یعنی همون نی نی ، دیروز که داشتم به فیلمهات و عکسات نگاه میکردم دیدم  شدی تمام دنیای من و بابایی آخه تا قبل از به دنیا اومدنت هیچ وقت فکر نمی کردم که به ایناندازه تو رو دوست داشته باشم ولی حالا حالا بی نهایت دوستت دارم  قربونت برم با اون به به گفتنت اخه تازگیها دامنه لغاتت هم گسترده شده مثلا میگی آچ یعنی همون بازکن یا وقتی صدات میکنم میگی بد...
8 آبان 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آیدا می باشد