آيداآيدا، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 12 روز سن داره

آیدا

شیطنتهای شیرین آیدا

سلام نفسم خوبی دختر نازم وقتی میگم دخترم قند تو دلم آب میشه دیروز تو خونه خیلی شیطنت کردی اما من فقط بهت میخندم اخه بچگیه و عالم زیبای اون وقتی بزرگ شدی میفهمی چی میگم دنیای شما با دنیای ما فرق میکنه روز به روز که بزرگ شدی خودت همه چیزو درک میکنی دنیای بچه ها خیلی قشنگ و پاکه و ای کاش دنیای ما بزرگتر ها هم مثل دنیای شما مثل شیشه بود که میتونستی بفهمی 1لحظه دیگه پشتش چی هست خیلی دوست دارم عزیزم چون وقتی کنارت هستیم همیشه شادیم  و این شادی را مدیون حضور گرم تو هستیم     ...
3 آبان 1390

حرف برخاسته از دل

سلام عشق مامانی صبحت قشنگ پاییزیت بخیر عزیز دلم صبح که از خواب بلند شدم برم سرکار تو هم بیدار بودی رفتم برات شیر بیارم بخوری تا بخوابی اما مثل اینکه فهمیدی میخوام برم تو هم کمی اذیت کردی و آخر سر هم تحویلت دادم به بابایی و زدم بیرون نمدونم اون التماس تو چشمات این بود که تو رو هم ببرم تا باهات بمونم کاش زودتر حرف بزنی و اونوقت بهت میگم که عزیزدلم من مجبورم برم سر کار به خاطر آسایش تو تو زندگی و اینکه در اینده راحت زندگی کنی چون همه تلاش و آرزوی من اینه فکر میکنی من اینجا دلم برات تنگ نمیشه مخصوصا روزایی که موقع رفتن تو بیداری و دستاتو به طرفم دراز میکنی که منم ببر و من اونوقت با سختی ازت دل میکنم میدونم تو هم دلت برام تنگ میشه و ...
27 مهر 1390

عکسای عسلکم که تو آتلیه گرفتیم

عسلکم ،ملوسکم اینا عکسای یک سالیگته که تازه آماده شد منم زودی برات گذاشتم  تو همه عکسا گریه کردی و نذاشتی لباسات رو هم عوض کنم باشه میذاریم به حساب بچگیت انشا....که بزرگ شدی و خانم شدی  سال دیگه ازت عکسایی میگیریم که توشون بخندی و با خنده هات دلمو آب کنی فدای گریه هات و خندهات بشم ...
24 مهر 1390

دخترم

  دخترم با تو سخن مي گويم ‏ زندگي درنگهم گلزاريست ‏ و تو با قامت چون نيلوفر،شاخه ي پر گل اين گلزاري ‏ من به چشمان تو يک خرمن گل مي بينم ‏ گل عفت ، گل صدرنگ اميد ‏ گل فرداي بزرگ گل فرداي سپيد چشم تو آينه ي روشن فرداي من است ‏ گل چو پژمرده شود جاي ندارد در باغ ‏ کس نگيرد زگل مرده سراغ دخترم با تو سخن مي گويم ‏ ديده بگشاي و در انديشه گل چينان باش همه گل چينِ گل امروزند ‏ همه هستي سوزند ‏ کس به فرداي گل باغ نمي انديشد ‏ آنکه گرد همه گل ها به هوس مي چرخد ‏ بلبل عاشق نيست ‏ بلکه گلچين سيه کرداريست ‏ که سراسيمه د...
24 مهر 1390

تبریک روز کودک

روز جهاني کودک بهانه اي براي ورود به جهان کودکان است؛ براي ورود به اين جهان بايد آگاهي هاي خود را فراموش کنيم و با ناآگاهي هاي کودکانمان همراه شويم. عزیزکم 8 اکتبر ،16 مهر ماه روز جهانی کودک مبارک باد هم بر تو و هم برای تمام کودکان دنیا ، به امید روزی که تمام کودکان دنیا همیشه خوشبخت و خوشحال باشند .       ...
16 مهر 1390

حرفهای دلم به دختر نازم

سلام قشنگنرین ترانه ام امروز میخوام در مورد وقتی باهات صحبت کنم که هنوز خدای مهربون تو رو بهم نداده بود اون موقع ها وقتی مامانها رو میدیدم که یه کوچولو هم دارن در مورد مادری و بچه داری عقاید و افکاری روشنگرانه داشتم و کلی سخنرانی میکردم یکی از جمله ها این بود (من نمیدونم چرا این خانمها وقتی مامان میشن اینقدر هپلی میشن )‌ دیده بودم زنهایی رو که همیشه خوش تیپ هستن ،‌آرایش کردن،‌کفش و لباساشون مرتبه ،ابروهاشون مرتبه خلاصه همه چیزشون مرتبه و اما بعدها که میدیدمشون یه مانتوی گل و گشاد پوشیدن و شلوارشون مدتهاست شسته نشده ،یه روسری نخی که گره اش تا حوالی گوششان رسیده ،ناخن هاشون از ته گرفته شده و ابروهایی که رنگ آرایشگاه بخو...
9 مهر 1390

قبولی کنکور خاله جون گل گلاب

سلام صبح بخیر به عزیز مامانی خوبی عزیزم بیدار شدی یا هنوز تو خواب نازی  فدای تو بشه مامانی که هنوز اول صبحی کلی دلش برات تنگ شده راستی امروز خاله جون بلا تو کنکور قبول شده اونم دانشگاه ارومیه مهندسی صنایع غذایی ، به به کلی خوشحال شدیم   وقتی رفتی حتما یه بوس گنده از لپش بگیر این دسته گلها هم از طرف من و آیدا به خواهر عزیزم     خواهر عزیزم همیشه بهترین ها را برایت آرزومندم و امیدوارم همیشه  فوق و سربلند باشی و همیشه به یاد داشته باش زندگیمون وقتی قشنگه که خودمون بخواییم تلاش کنیم و اونو قشنگ ببینیم همیشه زندگیت قشنگ باشه میبوسمت   ...
4 مهر 1390

رفتن به ارومیه و بازرگان

سلام گل گلاب صبح پاییزیت بخیر   به تمام خوبيها و پاكيها و مقدسات سوگند به عشق ديدن لبخند تـــــو ســـــــت كه به اين دنـــــيـــــا پايـبـنـدم... بخند عزيز دلم!!!  دوشنبه هفته پیش خاله جون بلا رو بردیم ارومیه برای ثبت نام و کلی هم شهرهای اطراف رو گشتیم خوی و سلماس رفتیم اخه تو اولین برات بود میرفتی آذربایجان غربی کلی بهت خوش گذشت تو دانشگاه هم همش این ور اون ور میرفتی و خوشحال بودی الهی قربونت بره مامانی انشااله یه روز هم نوبت تو میشه و میریم تو رو برای دانشگاه ثبت نام کنیم البته تو هر جا بری من باهات می آم نمیذارم تنها تنها بری اخه من تنهایی بدون تو میمیرم بعدش هم چ...
4 مهر 1390

تقليد هاي آيدا

آيدا امروز 10 ماهه هست و خيلي بازيگوش شده مادر بزرگش آرتورز داره و وقتي خودش و با روغن ماسا‍ژ ميده آيدا هم به اون نگاه ميكنه و اين كار رو انجام ميده هر كاري كه بكني تقليد ميكنه وقتي باباجون نماز ميخونه سرشو خم و راست ميكنه ...
23 شهريور 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آیدا می باشد