آيداآيدا، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 12 روز سن داره

آیدا

آیدای 23 ماهه

انگار همین دیروز بود روز تولدت روزی که یه نوزاد لپ قرمزی رو روی یه تخت گردون آوردن و گفتن اینم دخترتون سالم و سلامت و اون لحظه یه حس قشنگ و شیرین اما با یه نگرانی سراغم اومد اون موقع ها علت این دلهره رو نمیدونستم ولی حالا میدونم حالا میدونم که اون موقع یه کتاب نانوشته برام اومده و من باید همیشه سعی کنم که اون رو پر از موفقیت کنم  و ناکامی هاش رو تا میتونم کمرنگ و کمرنگ تر کنم چون تمام اینا به من بستگی داره و من تمام سعی ام را خواهم کرد ...... و تا بوده این بوده   ....... تا امروز که  چیزی نمونده خترکم دو ساله بشه و ما شمارش معکوس رو تا رسیدن به دوسالگیش شروع کرده ایم  و من مادر این دختر شیطون و پر انرژی تمام این ل...
3 تير 1391

لحظه های با تو بودن

سلام به آرامش دهنده وجودم همه بود و نبودم ثانيه ها در گذر است،لحظه ها مي گذرند و امروز درست 654 روزه که عروسک خونمون کنارمون هست و به زیبایی یک گل و طروات و شادابی باران و لطافت یک چشمه زلال وجودش را حس کرده ایم  هر زمان که  لب خندانت را می بینم خدا رو بخاطر این همه مهربونیش شاکرم   عاشقانه دوستت دارم    اینم عکسای گل زندگیم که قبل از مهمونی دختر خاله اینا گرفتیم اخه پدارم و خاله پریوش و نازی جون و دختر خاله و پسر خاله عزیزم از زیارت خانه خدا آومده بودن     لغات جدید آیدا : دوت :همان سوت که به فارسی میشه شیر ماتارون :ماکارونی نی نی :شیرینی ماماجی و باباجی:مامان جون و بابا...
18 خرداد 1391

روز پدر

سلام عروسک مادر دیروز روز پدر بود و علیرضا هم مثل من دومین سال پدر شدنش بود وقتی صبح از خواب پا شدیم بهت گفتم برو بابا رو بوس کن و بگو روزت مبارک تو همین زودی رفتی و گفتی نوبارا  و ما کلی خندیدم و علیرضا هم ذوق زده شده بود و چه لذتی بزرگتر از اینکه پدر و مادر بشی چقدر خوبه که خدا این لذت رو شامل حال ما هم کرد و ما در تمام لحظات برای داشتن تو او را شکر گذاریم آیدای نازم     پدر تو  مردی خوب و مسئولیت پذیر است و باور دارم  که بدون تو آب هم که میخورد به دلش نمی نشیند ! ...هرگز تنها مسافرت نرفته ... و برای تو ارزش زیادی قائل است  ...هیچ وقت از کار کردن خسته نشده گاهی و فقط گاهی عصبانی میش...
16 خرداد 1391

دومین سال مادر شدن

لبخند زدي و آسمان آبي شد شبهاي قشنگ با تو مهتابي شد پروانه پس از تولد زيبايت تا آخر عمر غرق بيتابي شد ختر نازنينم ،امروز دومین سال مادر شدنم هست  . و من هنوز در سرمستي وجودت مات مانده ام ، و گويا در رويايي شيرين و عميق سرمستم . بودن در كنار تو و گذراندن لحظات با تو ، از نفس كشيدن هم برایم واجب تر شده دردانه ام خدا را شكرگذارم ، براي اينكه در این دو سالي كه گذشت در كنارمان بودي و شكر گذارم ، كه خداوند شيرين ترين لحظات را به ما ارزاني داشت . حس عجيبي دارم ، اما فكر اينكه شايد نتوانسته ام از تمامي لحظات با تو بودن به بهترين وجه استفاده كنم آزرده ام ميكند . آري با تو بودن به قدري شيرين است كه...
23 ارديبهشت 1391

رفتن به تهران

سلام عشقم  خوبی عزیز دلم منو ببخش بخاطر تاخیر بی بهانه ام می گم بی بهانه به این دلیل که برای اینکه از تو ننویسم هیچ بهانه ای وجود نداره ولی بخدا  اصلا حوصله نداشتم خودت که میدونی کمی کسالت دارم میخوام شنبه برم تهران ببینم علتش چیه ولی چون هوا سرده نمیتونم تو رو با خودم ببرم و پیش مامان جون میمونی همش یه روزه عروسکم ولی به نظر من یه ساله اخه میدونی عروسکم   وقتی از تو دور هستم ثانیه ها به من دهن کجی می کنند و وقتی کنارت هستم ساعت برای من نقش ثانیه را بازی می کند. میدونم که مامان جون هم خوب ازت مواظبت میکنه  خیلی خوب اینو بدون که مامان جون برات خیلی زحمت میکشه من اگه برات کاری انجام میدم وظیفه مادری...
13 ارديبهشت 1391

فرشته شادی آور زندگیمون آیدای 21 ماهه

سلام ملوسکم  ماماني شما الان وارد بيست و یک  ماهگي شدي و هر روز از روز قبل شيرين تر ميشي ، عزيزكم اگر بگذريم از تمام شيطنت هات و تمام خرابكاريهات  ، ماماني واقعا دوستت دارم بايد اعتراف كنم كه خيلي از روزها هم بابت این همه شلوغ کاریت ها كم ميارم تو این روزا کلی باهم بازی میکنیم بازی جورچین بازی رنگها و تو خیلی از رنگها رو میشناسی و اسمشون رو میگی باهم کتاب میخونیم و چند روز هم هست که باهم انگلیسی تمرین میکنیم و تو چند کلمه رو میتونی تلفظ کنی دامنه لغاتت هم زیاد شده و خیلی خوب مفهوم حرفاتو میفهمیم عاشق پارک هستی و هر وقت میریم اونجا با گریه برمیگردیم خونه .بعضی وقتها هم خیلی لجباز میشی و هر کاری دلت بخواد انجام میدی البته ...
4 ارديبهشت 1391

کوتاه کردن موهای دختر گلم

سلام صبحت بخیر عزیزم خوبی عزیز دل مامانی  چند روز پس از عید دیدنی تصمیم گرفتیم موهاتو کوتاه کنبم اخه نمیذاشتی گیره بزنیم میرفت تو چشات و اذیت میشدی و مامان جون و عمع نرگس بردنت ارایشگاه و موهات کوتاه شد تو هم اینقدر دخمل خانمی بودی که اصلا اذیت نکردی و اروم نشستی تو بغل مامان جون و موهات کوتاه شد مبارکت باشه عزیزم ولی دیگه کوتاهشون نمیکنم بعدش هم بردیمت پارک کلی بهت خوش گذشت الانم هم هر روز میگی پارک پارک فدای دختر نازم بشم   ...
19 فروردين 1391

پایان سال 1390

سلام به فرشته کوچک من سلام به تو و به دنیای شیرین کودکی ات سلام به پاکی فطری ات و سلام به تو با تمام خوبیهایت ببخش عزیزکم  که  چند وقته  وبلاگتو آپ نکردم نه این که حرف برای نوشتن نبوده نه اینکه فرصت نوشتن پیدا نشده باشه نه ، هم حرف بوده و هم فرصت  اما وقتی احساس می کنی حرفای تکراری می نویسی دیگه خودت روت نمیشه بیای بنوسی وقتی همه ی حرفام به دلتنگی ختم میشه احساس می کنم ارزشش برای گفتن و نوشتن کم میشه همیشه دوستت دارم  و همیشه دلم برات تنگه  برام هیچ حسی شبیه تو نیست دوستت دارم"همین.انگار توی این جمله یه فرهنگ لغت نهفته شده.فرهنگ لغتی که به همه سوال های زندگی من و تو جواب می ده &nb...
28 اسفند 1390

ســـــــــــــــــــلام جيگر طلاي خودم

صبح سر زمستونیت بخیر عزیزم از وقتی رسیدم سرکار احساس کردم دلم گرفته خودمو مشغول کردم دیدم نمیشه حس کردم دوریت امروز برام سخت شده حس کرم فقط تو رو میخوام خب اخه حق دارم دلم برات تنگ بشه چون هر روز نسبت به روز قبل بزرگتر و خوشگل تر و خانمتر میشی این روزا هی میگی مامانی  و میپری تو بغلم انگار تمام خوبیهای دنیا رو بهم دادن  میدونم که نمیدونی وقتي اينهمه عشق كه نثارم مي كني ......... منو مي بري به آسمونها به اونجايي كه هيچكس و هيچ چيزي نمي تونه ببره منو وقتی بهت میگم مامانی قشنگه میگی ایه (آره) میگم کجاش قشنگه صورتمو نشون میدی دستامو نشون میدی و زودی بوسم میکنی چند روزه که با این کارات منو غرق احساس کردی یه احساس خوب ،احسا...
17 بهمن 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آیدا می باشد