آیدای 23 ماهه
انگار همین دیروز بود روز تولدت روزی که یه نوزاد لپ قرمزی رو روی یه تخت گردون آوردن و گفتن اینم دخترتون سالم و سلامت و اون لحظه یه حس قشنگ و شیرین اما با یه نگرانی سراغم اومد اون موقع ها علت این دلهره رو نمیدونستم ولی حالا میدونم حالا میدونم که اون موقع یه کتاب نانوشته برام اومده و من باید همیشه سعی کنم که اون رو پر از موفقیت کنم و ناکامی هاش رو تا میتونم کمرنگ و کمرنگ تر کنم چون تمام اینا به من بستگی داره و من تمام سعی ام را خواهم کرد ...... و تا بوده این بوده ....... تا امروز که چیزی نمونده خترکم دو ساله بشه و ما شمارش معکوس رو تا رسیدن به دوسالگیش شروع کرده ایم و من مادر این دختر شیطون و پر انرژی تمام این ل...
نویسنده :
خاطره مامان آیدا
11:53