آيداآيدا، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 10 روز سن داره

آیدا

این روزهای آیدای 31 ماهه

1391/11/23 11:36
1,923 بازدید
اشتراک گذاری

دختر نازم شرمنده که وقت نمیکنم وبلاگت رو به موقع بروز کنم

 

                                                    

امروز که داشتم وبلاگت رو میدیدم نوشته ( آيدا جان تا این لحظه ، 2 سال و 6 ماه و 25 روز و 3 ساعت و 51 دقیقه و 52 ثانیه سن دارد :.) بازم یه ماه دیگه از عمرمون گذشت و 31 ماهه شدی و من عاشقتر میدونی دخترم  عشق یه موهبت الهیه و عشق مادر به فرزند چیزیه که تا مادر نشدی درکش خیلی سخته وقتی مادر شدی میبینی که گریه های فرزندت خنده هاش و اصرارهای بی موردش  منم ،منم گفتنهاش همه چیزش خواستنی ست عزیز ترینم میخوام بدونی که بهترین اتفاق زندگیم بودی و مادر شدن بهترین حس دنیا ست. هیچ چیز جای یه آغوش گرم تو رو برام نمیگیره. وقتی بی هوا بغلم میکنی و میگی مامانم خیلی دوست دارم ،عاشدتم ( عاشقتم ) وقتی از سر کار میام وبغلم میکنی و میگی بذار یه بوست کنم خستگیت  تموم بشه و چشمات و لبت باهم میخنده  و میگی برام چی گرفت  من تمام خستگی و سختگی های روزمرمو فراموش میکنم و خدا رو با تموم وجودم شاکرم  که فرشته ای مثل تو رو به ما داده و اما این روزها 

 

وقتی میگی مامان بیا برام دتاب( کتاب ) بخون میگم بزار کارم تموم بشه چشم میگی نمیخونی پاره کنم

دیروز گفتی مامان بیا بازی کنیم بهت گفتم باشه عزیزم لباسمو اتو کنم اومدم

آیدا : نیای گریه کنم ها اخه من عاشدتم

و منم تو دلم قربون صدقه ات میرم و فدات میشم

 

اون روز گفتی حاطیه ( خاطره) خانم لاکمو باز کن میخوام عروسکمو لاک بزنم منم برات بازش کردم و رفتم تو آشپزخونه شام درست کنم دیدم نیم ساعتی میشه از آیدا هیچ صدای نمیاد صدات کردم پرنسس کجایی ( اخه تازه گیها میگی بهت بگم پرنسس ) دیدم تمام دستت لاکی هست و میگی مامان دیوار پاره شده بود با لاک دوختمش  منم هم خندم گرفته هم گریه  که من باید چیکار کنم و درست 2 ساعت طول کشید دیوار رو با آستون پاکش کنم

 

 چند روز پیش تمام لباسات رو از کمد ریختی بیرون میگم دخترم چیکار میکنی برگشتی میگی دارم میرم تبلد ( تولد)

من : آیدا تولد کی؟

آیدا : تبلد قایداشیم ( برادرم )

من : الهی فدات بشم بردارت کیه و جواب آیدا اینه که برادرم بابا علیسات

کلی به حرفت خندیدیم و تو هم هی گفتی تبلدم مبارک

 

 

                         تمام خوبی ها را برایت آرزو میکنم 

نه خوشی ها را 

خوشی ان است که تو دوست داری 

  و  

خوبی آنکه خدا برای تو دوست دارد

 

 

 

 

اینم عکسای آیدا که تو آتلیه گرفته بودیم

 

 


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

مامان سارا
23 بهمن 91 18:10
الهی بگردمو داداشش باباشه
مامانش یه داداش براش بیار

عکساش هم خیلی ناناسه..دختر ظریف و دوست داشتنی


مممنون سارای عزیزم لطف داری شما با این وضع داداش بیارم براش ؟؟؟؟ باشه چشم دوست خوبم میبوسمتون
مامان دیانا
23 بهمن 91 23:46
قربون شکل ماهت بشم چقدر خوشگل و شیرین زبون شدی،خاله جون حق داری بگی پرنسس صدات کنه مامان خاطره آخه واقعا پرنسس ناز و دوست داشتنی هستی


ممنون دوست خوب و عزیزم چشات قشنگ میبینه عزیزم
دیانای گلم رو میبوسم
مامان سپیناز و السای
24 بهمن 91 11:45
ماشالله خیلی ماهه.راستی لباس عید چی گرفتی؟ عکسشو بذار ما هم ببینم و آیدای خوشگلمون رو از طرف سپیناز و السای و من ببوس


ممنون خانمی چشاتون خوشگل میبینه چشم میذارم براتون
كيانا-مامان آوا
24 بهمن 91 11:53
ماشاله هزارماشاله خيلي ناز و دوست داشتنيه قيافه اش


ممنون عزیزم لطف داری
مائده
24 بهمن 91 13:15
اي جانم موهاشو ...

حيفه اين موهاش نبود ...

هر چن چشم به هم زدني بلند ميشه دوباره ...


مامان علیرضا
26 بهمن 91 14:33
ماشاءاله چه دختر نازی داری خدا برات نگه داره . عزیزم ولنتاینتون هم مبارک


ممنون عزیزم
مامان پويان
19 اسفند 91 14:25
اي جانم خاله كه تو اينقدر ملوسي خودم ميام خواسنتگاريت واسه پويان ماماني شوهرت نده ها



شما لطف داری خاله ممنون
مامان آراد(خاطره)
22 اسفند 91 18:05
ای جونم...مامانی خب براش یه دادش بیار عکسا خیلی قشنگن...بوسسسسسس
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آیدا می باشد