آيداآيدا، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره

آیدا

مرور خاطرات

1390/6/23 12:09
569 بازدید
اشتراک گذاری
داشتم خاطرات سال قبل رو مرور ميكردم

niniweblog.com

چقدر براي اومدن دخترم عجله داشتم

چقدر دلتنگ و دل نگرونش بودم

براي لحظه لحظه بودن با اون نقشه ميكشيدم نميدونستم چطور بايد باهاش رفتار كنم

نميدونستم ميتونم  هم از پس كار و هم بچه داري بر بيام ياه نه ؟

وقتي براي اولين بار بغلت  كردم

چقدر برام قشنگ بود اين حس و  موجودي كه در اغوشم ارام خوابيده  بود كه از وجود خودم بود

همه روزها به همون سرعت قبل گذشتن و حالا دخترم 10 ماه و 16 روز از تولدش گذشته

ديگه چيزي به يك سالگيش نمونده

همه اون استرس ها و اضطرابها از بين رفته

 و بي خوابي ها قابل تحمل شده

ديگه بزرگ شده و همه حرفاي ما رو ميفهمه با اينكه حرف نميزنه هر چي ميگيم تكرار ميكنه به لحن و زبون خودش

چقدر دوسش دارم وقتي از سر كار بر ميگردم و ملتمسانه دستهاشو به طرف من دراز ميكنه و منو ميخواد كه بغلش كنم

 دلم به اندازه همه دنيا خدا رو شكر ميكنه و به مادر بودنش ميباله

شكر خدايا كه من سراپا تقصير رو لايق مادري دونستي

خدايا اين نعمت زيبا رو به همه  كسايي كه آرزوش رو دارن عطا كن

خدايا همه بچه ها رو در پناه خودت حفظ كن و از چشم زخم و قضا و و قدر دورشون كن

دختر گلم تو مرور خاطرات يادم اومد كه وقتي 4 ماهه بودي اولين بار بردمت سفر زيارت امام رضا و عزيز دلم تو 4 ماهگيش مشهدي خانم شد عزيز دلم زيارتت قبول

اينم يه عكس از 9 ماهگي آيدا جونم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آیدا می باشد