برگشت بابا از سفر
عزیز دلم پریشب بابا بعد یه سفر 8 روزه برگشت خونه..... و به قول تو اوچوموس اولدوخ ( سه تا شدیم ) خیلی جاش خالی بود..... نازنازی مامان می خوام یه رازی رو بهت بگم... ماها اگه 100 سالمون هم بشه باز به مامان بابامون وابسته ایم... فکر کنم علت اصلیش محبت پدر مادرها است که همیشه مراقب و دلنگرانمون هستند محبت و حسی که هیچ کس به جز پدر و مادر در وجودشون نیست راستی که نعمت های بی بدیلی هستند که خدا به ما داده
همیشه از خدا میخوام هیچ فرزندی روی این زمین خاکی بدون محبت پدر و مادرش نباشه و سایه شون همیشه بالا سر ما بچه ها باشه
اما وقتی بابا وارد خونه شد پریدی بغلش و هی بوسش کردی قربونت برم میدونم دل کوچیکت واسش یه ذره شده بود اخه تاحالا بابا بدون تو جایی نرفته بود و این اولین سفرش بدون ما بود و کلی هم برات سوغاتی آورده بود که تو بعد از اینکه یه بوس ازش گرفتی زودی کفتی منه نه آلمیسان( برام چی گرفتی ) و و بدون اینکه منتظر باشی بابا جواب بده گفتی بیا کیف بابا رو باز کنیم ببینم و تا دیروقت ذوق و شوق کادوهات و خوراکیهایی که بابا برات گرفته بود رو کردی