ياد گرفتن مطالب توسط دخمل گلم
از فروردين سال 90 كه خواستم خاطرات و كارهاي بازمزه گلمو بنويسم تا براش ماندگار شود و وقتي بزرگ شد از خواندن آنها لذت ببرد الان ايداي گلم ديگه همه رو ميشناسه و قتي ميگي بابا كو مامان كو نشون ميده خاله جونش و مي ترسونه و با هر آهنگي كه خاله جون صدات ميكنه تو هم جواب مي دي
عزيز دلم خيلي شيرين و خواستني شدي هر دفعه كه ميرم بازار برات لباس و وسايل ميگيرم امروز دير اومدم كارخونه و وقتي بردم پيش مامان جون كلي پشت سرم گريه كردي آخه وقتي صبح ها مي آم سر كار تو خوابي عزيز دلم مامان جون ميگه امروز باهاش قهر كردي آره شيطون من مجبورم تو رو بذارم پيش اون چون بايد كار كنم بزرگ كه شدي خودت درك ميكني كه من به خاطراينكه تو در آينده در رفاه بيشتري زندگي كني مي آم سر كار از همين جا مي بوسمت
اينم چند عكس از اولين روزاي بدنيا اومدنت
اينم از اولين حمام آيدا جانم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی