سرماخوردگی عروسکم
سلام زندگی مامانی صبحت بخیر عزیزم
گل مامانی بازم سرماخورده هم سرماخورده هم یه مریضی دیگه که عمو دکتر گفت ویروسی دیروز که میخواستم بیام سر کار هر چی خورده بودی یهو بالا آوردی خلی دلم برات میسوزه اخه گناه داری دیروز داشتم وقتی تو خواب نگات میکردم میگفتم خدایا هرچی مریضی آیداس، من بگیرم هر چی شکمش درد میکنه ،شکم من درد کنه مگه نمیشه من مامانشم نمیتونم ببینم عشق من داره اینطوری گریه میکنه اخه دلم براش کباب میشه دکتر هم گفته نبریمت بیرون باید چند روز خوب استراحت کنی اخه من چطوری تو رو نبرم بیرون وقتی صدای عزاداری میشنوی زودی میگی دست دست همون دسته خودت هم سینه میزنی میگی زودی بیریم بیرون تا تو دسته ببینی(خدایا به حق نی نی امام حسین همه نی نی ها رو به پدر مادراشون ببخش ) اخه عمو دکتر نمیگه من مامانم دلم نمی اد دل دخترمو بشکنم و نه بگم اما مجبورم دیگه باید تحمل کنم تا تو زودی خوب بشی الانم که اومدم سر کار بخدا مجبور بودم دیگه روم نشد مرخصی بگیرم ببخشید اما عزیزم بدون که من همیشه باهات مگه نمیدونی اصلا تنهات نمیذارم هر جای دنیا که باشم همیشه به فکرتم مامان جون میگه دل پیچه داری میدونم که مادر عزیزم خیلی بهتر از من مواظب توئه ولی بازم پیشتم همیشه اینو بدون اگر هم ازت دور باشم بازم همه زندگی منی
خدایا به قلبهایمان نگاه کن
هرگناهی است به پای ما بنویس
وفرزندانمان را به ما ببخش
وما را در آزمایش نیاور