رفتن به تهران
سلام عشقم خوبی عزیز دلم
منو ببخش بخاطر تاخیر بی بهانه ام می گم بی بهانه به این دلیل که برای اینکه از تو ننویسم هیچ بهانه ای وجود نداره ولی بخدا اصلا حوصله نداشتم خودت که میدونی کمی کسالت دارم میخوام شنبه برم تهران ببینم علتش چیه ولی چون هوا سرده نمیتونم تو رو با خودم ببرم و پیش مامان جون میمونی همش یه روزه عروسکم ولی به نظر من یه ساله اخه میدونی عروسکم وقتی از تو دور هستم ثانیه ها به من دهن کجی می کنند و وقتی کنارت هستم ساعت برای من نقش ثانیه را بازی می کند. میدونم که مامان جون هم خوب ازت مواظبت میکنه خیلی خوب اینو بدون که مامان جون برات خیلی زحمت میکشه من اگه برات کاری انجام میدم وظیفه مادریمو انجام میدم اما مامان جون واقعا به گردنمون حق داره و بی نهایت زحمت تو رو میکشه بازم ازش ممنونیم ولی من که میرم تهران زیادی بی تابی نکنی ها عزیزم اگر هم نشد که برگردم و کارم طول کشید زودی به مامان جون تلفن میکنم که تو رو پیش خودم بیاره اخه من نمیتونم بیشتر از یه شب ازت دور باشم ملوسکم خیلی دوست دارم اخه اونقدر با تو بودن برام معنادار شده که بی تو بودن اصلا مفهومی نداره می دونی مونسم؟همه ی وجودم رو پر کردی بی تو بمونم خالی میشم نیست میشم هیچ میشم
دوستت دارم عزیزم بوسسسسسسسس