سه هفته تاخیر
سلام عروسکم سلام عشق من
خیلی وقته که به وبلاگت سر نزدم خودت میدونی اخه کمی کسالت داشتم (ولی همانقدر که به فکر خودتم به فکر وبلاگت هم هستم ) ولی خدا رو شکر با مهربونی های تو با بوسه گاه و بیگاهت خیلی زود خوب شدم قربون اون قلب مهربونت برم تا میگفتم مامانی اوخ شده زودی میپریدی بغلم و بوسم میکردی شب هم وقتی برای خوردن شیر بیدار میشدی زودی بوسم مییکردی و نازم میکردی فدات بشم تو خواب هم فکرت پیش من بود این بود که من زود خوب شدم اخه باید به خاطر تو قوی باشم همیشه دوست دارم یه مادر خوب باشم و از خدا میخوام این توانایی رو به من بده که بتونم مادر خوبی برات باشم امروز که بعد از سه هفته سر کار اومدم صبح کلی گریه کردی برای منم جدایی سخته ولی باید تلاش کنم یه روز خودت وقتی یه مامان دوست داشتنی شدی حتما میفهمی چی میگم من از قصه زندگی نمیترسم تو هم نترس من از بی تو بودن میترسم بهار زندگی من وقتی دستهای کوچکت را بسویم دراز میکنی و من تو را در آغوش میکشم روحم آرامش پیدا میکند و این آرامش را مدیون تو هستم وقتی بر صورت مثل گلت بوسه میزنم سیر نمیشوم و تواینقدرمهربانی که این مهربانی در تمام زندگیم آرامش بوجود آورده
چند تا کلمه جدیدکه تازگی ها یاد گرفتی
اصدر......همون دایی جون اصغر
ماه ماه .........همون باباجون محمود
میگم بابات چیکاره هست........نندس همون مهندس
قربونت برم
و چند عکس جدید از دخترم