آيداآيدا، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره

آیدا

آدم برفی

اولین آدم برفی آیدا        پس از چند وقت وبلاگ دخترمو آپ کردم نمیدونم چرا بعضی وقتها تنبلی میکنم  و گاهی هم میخوام وبلاگمو  حذف کنم و دیگه چیزی ننویسم  ولی امروز بازم تصمیم گرفتم برات بنویسم  اخه عکسات اینقدر قشنگ بودن که دوست داشتم برات  اینجا هم بذارم بابایی از سفر اومد و  ایدا رو با هدیه هایی که براش آورده بود خوشحال کرد البته بیشترین خوشحالیش مال   خوردنی هاش بود  و بعد از چند روز از آمدن بابا هم برف سنگینی بارید و هوای اینجا رو خیلی سرد کرد بطوریکه الان که دارم برات مینویسم هوای آذربایجان  -20  هست  روز پنجشنبه از صبح یه برف درست و حسابی اوم...
24 دی 1391

بابام باز هم رفته سفر

سلام ملوسک مامان صبح سرد زمستانیت بخیر     الان زنگ زدم خونه مامان جون گفت آیدا خانم ساعت 11 از خواب بیدار شده اخه عزیزدلم شبا بهونه علیسا ( علیرضا ) رو میگیره و دیر میخوابه هر روز میگه دیگه امروز میاد پاشو پاشو بریم خونمون اخه بابایی از چهارشنبه بازم رفته سفر ما این هفته رو تنهاییم   و دخملی من ناراحته  دیروز صبح که از خواب بیدار شدیم مامان جون گفت آیدا رو ببر خونه یه کم بازی کنه تا روحیش بهتر بشه وقتی رسیدیم خونه زودی گفتی یه زنگ بزن با علیسا صحبت کنم ببینم کجاست ؟ وقتی به بابایی زنگ زدیم  قبل از سلام بهش گفتی واسم چی خریدی ؟ و خودت جواب دادی:  نی نی (شیرینی) م...
9 دی 1391

برگشت بابا از سفر

عزیز دلم پریشب بابا  بعد یه سفر  8 روزه برگشت خونه..... و به قول تو اوچوموس اولدوخ ( سه تا شدیم ) خیلی جاش خالی بود.....                         نازنازی مامان  می خوام یه رازی رو بهت بگم... ماها اگه 100 سالمون هم بشه باز به مامان بابامون وابسته ایم... فکر کنم علت اصلیش محبت  پدر مادرها است که همیشه مراقب و دلنگرانمون هستند محبت و حسی که هیچ کس به جز پدر و مادر در وجودشون نیست  راستی که نعمت های بی بدیلی هستند که خدا به ما داده همیشه از خدا میخوام هیچ فرزندی روی این زمین خاکی بدون محبت پدر و ما...
22 آذر 1391

مسافرت بابا

آیدای نازنینم سلام چند روزه به قول تو علیسا بابا رفته مسافرت و ما خونه مامان جون هستیم و چون مسافرت بابا خارج از کشور نمیتونیم خیلی باهاش تماس بگیریم و هر وقت دل کوچولمون تنگ شد با بابایی صحبت کنه و البته بابایی واسه کار رفته و نمیتونه همش به تلفن های ما جواب بده  دیشب ساعت سه از خواب بیدار شدی و گفتی باید بریم پیش بابا هرچقدر خواستیم ارومت کنیم نشد که نشد و تو با صدای بلند گریه کردی من باید برم رو تخت خودم با بابا بخوابم کل خونه رو گذاشتی رو سرت و داد میزدی دایی جون و باباجون هم از خواب بیدار شدن که چرا آیدا کوچولو گریه میکنه و با کلی قول و قرار تونستیم تو رو بخوابونیم البته مامان جون قول داده امروز بریم خونه...
16 آذر 1391

بازم زمستون و سرما و سرما خوردگی

سلام عسلکم  صبح سرد زمستونیت بخیرعزیزم پنجشنبه هفته پیش بابایی اومد دن بالم و رفتیم  خونه دیدم صدات گرفته و حوصله نداری یه کوچولو هم تب داشتی  گفتم خودم بهت شربت سرماخوردگی بدم تا بعد ببینم چی میشه ولی هر روز بدتر شدی و سینه ات هم موقع خواب خش خش میکرد  بردیمت دکتر ، آقا کتر هم گفت ویروسیه و باید داروهاشو مرتب بخوره و تا میتونه خوب استراحت بکنه و مایعات بخوره  و تو به زور من یه کوچولو آبمیوه هم میخوردی  دیگه نشد ببرمت بیرون تا به قول خودت حسین حسین ببینی اخه بهت قول داده بودم عصری با بابایی میریم بیرون ولی زیر قولم زدم اخه سلامتی تو واجبتر بود  س...
14 آذر 1391

28 ماهگی دخترم

تو كه هستي همه چي قشنگه .... آیدای نازنینم چند وقتی است که کمتر از کارهایت نوشته ام و این همراه بود با کلی از اتفاقاتی که همه اش به رشد همه جانبه تو ختم می شد بعد از دو سالگی به طرز غیر منتظره ای داری بزرگ می شوی      گاهی که راه می ری بهت نگاه می کنم و باورم نمی شه که اینقد ر بزرگ شده باشی! از بلبل شدنت که هر چی بگم کم گفتم البته نمی تونم بگم  که با بحران دوسالگی خوب کنار امدیم یا کنار آمدم یا رد کردیم نمی دانم ولی خیلی زیاد از حجم مسائلی که به نظرم لاینحل می آمدند کم شده!این روزها آیدای 28 ماهه خوب میتواند بدود ، خوب دور بزند و خوب بچرخد ، تمام سعی اش را می کند که بپرد بعضی وقتا درجا و یا به اندازه ای کم، می ...
28 آبان 1391

گزارش سفر

سلام صبح سرد پاییزیت  بخیر عزیز دلم امروز بعد از یه مدتی که به وبلاگت رو آپ نکردم میخوام در مورد مسافرتمون بنویسم مسافرتی که بیشتر خواسته تو بود از 17 مهرماه به مدت 10 روز رفته بودیم به دو شهر ترکیه (5 روز آنتالیا بودیم و 5 روزش هم استانبول ) در کل خیلی خوب بود و کلی بهمون خوش گذشت ولی هممون بیشتر از آنتالیا خوشمون  اومده بود اخه استانبول خیلی شهر شلوغیه و به جز مراکز خرید و چند جای دیدنی جای بخصوصی نداشت به نظر من دبی خیلی بهتر بود ولی آنتالیا عالی بود و تو هم که هر روز دریا بودی عاشق دریا شده بودی  و من عاشق طبیعتش خلاصه که بعد از مدتها از هرچی استرس و درگیری و کار روزمره  بود خلاص شدیم فقط خودمون بودیم و خودمو...
2 آبان 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آیدا می باشد